آگاهی متناقض و اصلاح‌طلبی ریشه‌دار

 
 

کریس هارمن ترجمه‌ی مزدک دانشور


 

آنتونیو گرامشی، چهره‌ی كلیدی در تاریخ سوسیالیسم انقلابی ایتالیا، این مسئله را توضیح داده كه اکثر كارگران از «آگاهی متناقض» رنج می‌برند. [این تناقض این معنا را دارد كه] از یك سو آن‌ها در جامعه‌ی سرمایه‌داری رشد می‌كنند و بسیاری از مفاهیم این نظام را جذب می‌كنند و از دیگر سو، از تجربه‌ی مبارزه‌ی جمعی برخوردارند. این تجربه به این معناست که در ستیز طبقاتی در كنار یكدیگر می‌ایستند و جهان را تا حدّی به نفع خود تغییر می‌دهند. برخی از این تجربیات، تجربیاتی دست اوّل است كه آن‌ها به‌شخصه داشته‌اند و دیگر تجربیات، از نسلی به نسل دیگر در کارگاه‌ها، اجتماعات و سازمان‌هایی چون اتحادیه‌های كارگری منتقل می‌شود. كارگرانی كه هیچ‌گاه پیش از این در اعتصابی شركت نكرده‌اند، زبان همبستگی را به كار می‌گیرند، زبان اتحاد و احترام به خطوط قرمز جنبش. در این بیان طبقاتی به عنوان مثال برای كسانی كه اعتصاب را می‌شكنند از واژه‌ی تحقیرآمیز «اعتصاب‌شكن»[1] استفاده می‌شود. پس می‌توان نتیجه گرفت كه ذهن كارگران میانه‌حال هم از عناصری تشكیل شده است كه رو به آینده دارد و ارزش‌های تلاش جمعی و سازمان‌دهی در آن موجود است و هم از عناصری ارتجاعی كه از طریق جامعه‌ی طبقاتی و تعصبات خاص آن كسب شده است.

شمار مردمی كه ذهن‌شان را رو به ایده‌ی تغییر جامعه باز كرده‌اند، در طی مبارزه‌های کلان طبقاتی به‌طرز شگرفی افزایش می‌یابد. اعتصابات توده‌ای و قیام‌های خودجوش به‌طرز بی‌سابقه‌ای به بحث‌های مربوط به «گام بعدی» دامن می‌زند. برای اولین‌بار [در این قیام‌ها و اعتصابات توده‌ای است] كه مردم توان بالقوه‌شان را برای تغییر حس می‌كنند. سیاست در همه‌جا به بحث روز تبدیل می‌شود. در صف اتوبوس، مغازه، كارخانه و اداره، در هر آموزشگاه و هر محل اجتماعی به‌گونه‌ای بحث و حرف پیش می‌آید كه در دوره‌های غیرانقلابی تصورش هم نمی‌رفت. نگارنده به‌شخصه نیز خاطراتی روشن از فرانسه در ماه مه 1968 و پرتغال در سال 1975 دارد. از زمانی كه مردم با ولع عجیبی روزنامه‌های چپ‌گرا را به محض آمدن روی گیشه می‌خریدند و یا این‌كه چه‌گونه مردم در آرژانتین سال‌های 2 ـ 2001 در اجتماعات محلی گرد می‌آمدند و بار دیگر با حركت بعدی بحث می‌کردند.

هم انزجار از نظام اقتصادی فعلی و هم همبستگی در تجربه‌ها‌ی جمعی چون اعتصابات و تظاهرات، باعث می‌شود كه كارگران

تا حدی به این ایده نزدیك شوند كه می‌توان با کنش جمعی و دموكراتیك، كنترل امور جامعه را در دست گرفت. ایده‌های سوسیالیستی زمانی با تجربه‌ی طبقه‌ی كارگر عجین می‌شود كه توده‌های مردم نیز در این مبارزه‌ی طبقاتی شركت کنند.

با همه‌ی این‌ها، ایده‌های سوسیالیسم انقلابی تنها گزینه‌های روی میز نیستند. روزنامه‌ها و رسانه‌های طبقه‌ی حاكم شیوه‌ی كهنه‌ی «تفرقه بینداز و حكومت كن» را پیش می‌گیرند (مثل مقصر انگاشتن گروه‌های بلاگردانی چون اقلیت‌های قومی و مذهبی، دروغ‌پراكنی درباره‌ی سوسیالیست‌ها) و تلاش می‌كنند كسانی را كه هنوز به این مبارزه‌ی طبقاتی نپیوسته‌اند، علیه كسانی كه در خط اول هستند بشورانند. به عنوان مثال در روسیه‌ی 1905 از اعتصابات و شكل‌گیری اولین «سویت» (شورا)، دولت تزاری با راست افراطی همكاری كرد تا جنبش را با به راه انداختن یك‌سری از «كشتارهای دسته‌جمعی یهودیان[2]» منحرف كند. پس می‌توان نتیجه گرفت که امروزه ما دیگر فقط شاهد احیا‌ی تلاش‌های ضد نظام سرمایه‌داری نیستیم، بلكه ناظر واکنش طبقه‌ی حاكم در یورش به اقلیت‌های قومی و مذهبی نیز هستیم. «اسلام‌هراسی» در اروپا و امریكا، حملاتی كه علیه مسلمانان شیعه‌مذهب و مسیحی در پاكستان صورت می‌گیرد، تحریكاتی كه بر ضد مهاجران بولیویایی و اهل پاراگوئه در آرژانتین جریان دارد، مقصریابی‌هایی كه پناه‌جویان را در بریتانیا هدف گرفته است، همه و همه از این‌دست ضدّ‌حمله‌ها هستند. مردم می‌توانند به این هراس‌افكنی‌ها با رو‌برگرداندن از اندیشه‌هایی پاسخ بدهند كه مذهب را در جهان ما به عنوان واقعیتی عمده مطرح می‌کند و نه استثمار سرمایه‌محور را. پس اگرچه ایده‌های سوسیالیسم انقلابی می‌تواند در جوش‌وخروش علیه نظام سرمایه رشد كند، اما برای به كرسی نشاندن‌شان باید جنگید و دانست همیشه جدالی بر سر این ایده‌ها وجود دارد.

اصلاح‌طلبی

اصلاح‌طلبان را همیشه می‌توان كسانی دانست كه در صدد برقراری توازن مابین «پشتیبانی از کلیّت نظام سرمایه‌داری» و تقابل با آن هستند. آن‌ها می‌گویند جامعه باید در راستایی غیرسرمایه‌دارانه تغییر كند اما‌به‌تدریج و آن هم از طریق مذاكره و فرایندهای قانونی و نه از طریق مواجهه‌ی مستقیم و انقلاب. و این رویكرد حزب «كارگر قدیم» در بریتانیا و احزاب سوسیال‌دموكرات در اروپای غربی بود.

چنین دیدگاه‌های اصلاح‌طلبانه‌ای به وسیله‌ی سیاستمدارانی ترویج و تشویق می‌شد [و می‌شود] كه جایگاه‌شان را از طریق كسب نمایندگی كارگران در نظم موجود به دست آورده‌اند. آن‌ها زندگی‌شان را با جانبداری از اصلاحات مترقی درون ساختار موجود تطبیق داده‌اند و ناگزیر تلاش می‌كنند كه هرگونه قیام علیه نظام موجود را به این‌سمت هدایت كنند که اصلاحات را در نظام حاکم بخواهد نه در فراسوی آن. گاه این رفتار به این علت است كه آن‌ها بسیاری از ارزش‌های طبقه‌ی حاكم را پذیرفته‌اند. گاه نیز به خاطر آن است كه این سیاستمداران چنان غرق در ایده‌ی اصلاحات شده‌اند كه توانایی تصور هرگونه جایگزین را از دست داده‌اند. به هر كدام از دلایل بالا كه باشد رفرمیست‌ها تلاش می‌كنند تا جنبش را از به چالش كشیدن دولت سرمایه‌داری بازدارند. کوشش‌های آن‌ها نیز با تلاش بخش‌هایی از رسانه‌ها هم‌راستا می‌شود كه همواره در پی آشتی طبقاتی‌اند.

با این حال، نباید به رفرمیسم به مثابه امری كه به توده‌های مردم تحمیل شده نگریست و تصور این را داشت كه در نبود ایده‌های رفرمیستی، مردم به دامن انقلاب می‌افتادند. اندیشه‌های رفرمیستی در حقیقت ناشی از این است که گروه‌های اجتماعی تحت سلطه در جامعه‌ا‌ی طبقاتی زیست می‌کنند، و از آن‌جا كه اعضای این گروه‌ها تلاش می‌كنند تا بین تناقضات موجود (یعنی مابین آگاهی كسب‌شده از جامعه‌ی طبقاتی و آگاهی دریافتی از مقاومت جمعی) پلی بزنند، رفرمیسم متولد می شود. رفرمیسم بیان منسجم سیاسی «آگاهی متناقض» است كه از سوی سیاستمداران و در راستای نیل به اهداف‌شان استفاده می‌شود.

مقاله‌ی بالا بخشی از کتاب زیر است که متن کامل آن در دست انتشار است.

 

Chris Harman (2007), Revolution in the 21th Century

Bookmarks Publications London


[1]. Scabاین لغت به معنای یک بیماری قارچی نیز هست که بر روی سیب لکه های زشتی ایجاد می کند

[2] پوگروم